ابن عميد
خاندان عميد که اصلاً از شيعيان قم و از مروجان اين مذهب بودند در دستگاه آل زيار و آل بويه به وزارت رسيدند. مشهورترين آنان که دو تن بودند در عداد رجال ادب عهد خويش به شمار ميرفتند. اين دو تن به ترتيب
خاندان عميد که اصلاً از شيعيان قم و از مروجان اين مذهب بودند در دستگاه آل زيار و آل بويه به وزارت رسيدند. مشهورترين آنان که دو تن بودند در عداد رجال ادب عهد خويش به شمار ميرفتند. اين دو تن به ترتيب عبارت بودند از: 1) ابوعبدالله حسين بن محمد (275-336ق) معروف به کله. در شهرهاي قم و اصفهان به تحصيل علوم پرداخت و در فلسفه. ادب و فن ترسل مقامي بلند يافت. در دستگاه مرداويج ابتدا به سمت کاتب و سپس به مقام وزارت رسيد. پس از قتل مرداويج (323ق) به وزارت برادرش وشمگير رسيد، اما بعدها به خدمت ماکان بن کاکي پيوست. پس از کشته ماکان (329ق) به دست سپاهيان ساماني، وي را به اسيري به بخارا بردند، اما امير ساماني وي را به پاس فضلش آزاد کرد و گرامي داشت و ديوان رسايل خود را به او سپرد. ابوعبدالله در دربار بخارا لقب عميد يافت، و چون امير نصربن احمد درگذشت (331ق) وي مقام خويش را در خدمت نوح بن نصر حفظ کرد و از امير لقب شيخ گرفت. عميد در اواخر عمر به واسطهي ابتلا به بيماري نقرس زمينگير شد و سرانجام همين بيماري از پايش درآورد. وي را به جهت اقامت طولانيش در خراسان عميد خراساني نيز ميگفتند.
2) ابوالفتوح علي بن محمدبن حسين، ملقب به ذوالکفايتين (337-366ق) در ري تولد يافت، در خدمت علما و استاداني که در اطراف پدرش گرد آمده بودند به تحصيل علوم پرداخت. در سال 359ق که ابوالفضل محمدبن عميد به دفع حسنويهي کرد مأمور شده بود، ابوالفضل همراه پدر بود، و چون پدرش در همدان درگذشت، رکن الدوله وي را به وزارت خويش برداشت و او را همچون پدر صاحب الجيش کرد. در 364ق که ترکان بغداد بر خليفه و عزالدوله بختيار شوريدند، رکن الدوله وي را در معيت پسرش عضدالدوله به ياري برادرزادهاش بختيار فرستاد. اما چون عضدالدوله پس از فرو نشاندن فتنهي ترکان طمع در عراق بست و عزالدوله را به بند کشيد، ابن عميد در استخلاص عزالدوله بسيار کوشيد و با فرستادن نامهاي به رکن الدوله از وي براي نجات بختيار ياري خواست. بختيار پس از بازگشت به قدرت در حق وزير عمش نيکوييها کرد و به خواهش او خليفه ابوالفتح را لقب ذوالکفايتين داد. با مرگ رکن الدوله (محرم 366ق) که مؤيد الدوله به حکومت ري و اصفهان رسيد، ابن عميد را همچنان در وزارت نگهداشت، اما در نهان برآن بود تا صاحب ابن عباد را به وزارت خويش بردارد. ابن عميد کوشيد تا با شوراندن سپاه بر ضد صاحب، مؤيدالدوله را از تصميم خود منصرف سازد، اما کاري از پيش نبرد و مؤيدالدوله را نسبت به خود خشمگين ساخت. مقارن همين ايام عضدالدوله که پس از مرگ پدر بر خاندان آل بويه سيادت يافته بود، به اغواي صاحب بن عباد که او را از قدرت وزير ترسانده بود، به مؤيدالدوله نامه کرد که ابن عميد را فرو گيرد. مؤيدالدوله که از وزير مطالبهي اموال و ذخاير او و پدرش را مينمود، به شکنجهي او پرداخت، يک چشمش را ميل کشيد و بينياش را مثله کرد. ذوالکفاتيين پس از چند روز سرانجام در زير شکنجه جان داد و با مرگ او که تنها فرزند پدر بود خاندان عميد برافتاد. ابوالفتوح نيز مانند پدر در کتابت استادي داشت و شاعري خوش قريحه بود.
کتابنامه: اخلاق الوزيرين، 56-57، 212 به بعد؛ تجارب الامم، ج1، در اغلب صفحات؛ تجارب السلف، 225-232؛ تکلمهي تاريخ طبري، 196 به بعد، الکامل في التاريخ، ج8 «خاندان عميد»؛ مجموعهي سخنرانيهاي نخستين کنگرهي تحقيقات ايراني، 486-496.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
2) ابوالفتوح علي بن محمدبن حسين، ملقب به ذوالکفايتين (337-366ق) در ري تولد يافت، در خدمت علما و استاداني که در اطراف پدرش گرد آمده بودند به تحصيل علوم پرداخت. در سال 359ق که ابوالفضل محمدبن عميد به دفع حسنويهي کرد مأمور شده بود، ابوالفضل همراه پدر بود، و چون پدرش در همدان درگذشت، رکن الدوله وي را به وزارت خويش برداشت و او را همچون پدر صاحب الجيش کرد. در 364ق که ترکان بغداد بر خليفه و عزالدوله بختيار شوريدند، رکن الدوله وي را در معيت پسرش عضدالدوله به ياري برادرزادهاش بختيار فرستاد. اما چون عضدالدوله پس از فرو نشاندن فتنهي ترکان طمع در عراق بست و عزالدوله را به بند کشيد، ابن عميد در استخلاص عزالدوله بسيار کوشيد و با فرستادن نامهاي به رکن الدوله از وي براي نجات بختيار ياري خواست. بختيار پس از بازگشت به قدرت در حق وزير عمش نيکوييها کرد و به خواهش او خليفه ابوالفتح را لقب ذوالکفايتين داد. با مرگ رکن الدوله (محرم 366ق) که مؤيد الدوله به حکومت ري و اصفهان رسيد، ابن عميد را همچنان در وزارت نگهداشت، اما در نهان برآن بود تا صاحب ابن عباد را به وزارت خويش بردارد. ابن عميد کوشيد تا با شوراندن سپاه بر ضد صاحب، مؤيدالدوله را از تصميم خود منصرف سازد، اما کاري از پيش نبرد و مؤيدالدوله را نسبت به خود خشمگين ساخت. مقارن همين ايام عضدالدوله که پس از مرگ پدر بر خاندان آل بويه سيادت يافته بود، به اغواي صاحب بن عباد که او را از قدرت وزير ترسانده بود، به مؤيدالدوله نامه کرد که ابن عميد را فرو گيرد. مؤيدالدوله که از وزير مطالبهي اموال و ذخاير او و پدرش را مينمود، به شکنجهي او پرداخت، يک چشمش را ميل کشيد و بينياش را مثله کرد. ذوالکفاتيين پس از چند روز سرانجام در زير شکنجه جان داد و با مرگ او که تنها فرزند پدر بود خاندان عميد برافتاد. ابوالفتوح نيز مانند پدر در کتابت استادي داشت و شاعري خوش قريحه بود.
کتابنامه: اخلاق الوزيرين، 56-57، 212 به بعد؛ تجارب الامم، ج1، در اغلب صفحات؛ تجارب السلف، 225-232؛ تکلمهي تاريخ طبري، 196 به بعد، الکامل في التاريخ، ج8 «خاندان عميد»؛ مجموعهي سخنرانيهاي نخستين کنگرهي تحقيقات ايراني، 486-496.
منبع مقاله :
گروه نويسندگان، (1391) دائرةالمعارف تشيع، تهران: حکمت، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}